سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کسی را بشناسید که افتخار ایران بود

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/17 5:0 عصر


http://www2.irib.ir/amouzesh/koodak/etelat_omomi/pics/jafari.gif

بنام آنکه فکرم به منتهای جمال و کمالش نمی رسد

 

آیا هیچ شناختی از علامه محمد تقی جعفری دارید؟

 

علامه محمد تقی جعفری نیا در مرداد ماه سال و در سال 1349 در شهرتبریزدیده به جهان گشود. نام پدر وی کریم بود. ایـن مرد اگـر چه در هیچ مکتب و مدرسه ای درس نخوانده بود، ولی حافظه‌ای بسیار قوی داشت و غالب سخنان واعظان وخطیبان شهر را به طرزی شیوا بیان می‌کرد. شغل کریم نانوایی بود و بدونآنکه وضو بسازد، دستش را به خمیر و نان نمی‌زد. به کار و تلاش علاقه وافریداشت. مادرش نیز زنی دانا بود که به وی درس‌های دبستان را در خانه آموخت.

 

قسمتی از سخنان گوهر بار ایشان:

 

... آری‌، فقط در آن هنگام که پس از سپری شدن سالیان عمر به عقب بر می‌گردیم‌،تا حدودی سرعت گذشت زمان را درک می‌کنیم‌. فراموش نمی‌کنم روزی بر بالینیک بیمار نشسته بودم که حدود نود سال از عمرش گذشته بود و دو روز بعد ازدنیا رفت‌. در آن روزی که هنوز هوش و درک خود را از دست نداده بود، از ویپرسیدم‌: سالیان گذشته عمر خود را چگونه درک می‌کنید؟ او پلک‌های چشمش راروی هم گذاشت و فوراً باز کرد و گفت‌:چنین چیزی و با چنین سرعتی.

 

در
کلوب ایشان عضو شوید تا بیش از پیش با این شخصیت بزرگ آشنا شوید. شخصیتی
که بزرگان بسیاری در جهان خواهان مناظره با وی شدند. شخصیتی که به علوم
بسیاری واقف بود.


مفهوم عشق

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/17 3:0 عصر


     سحر بلبل  حکایت  با  صبا   کرد        که عشق روی گل با ما چه‏ها کرد  

   

      از آن رنگ رخم خون در دل افتاد         و از آن گلشن  به  خارم  مبتلا کرد  

پس
وجود عشق در انسان از جمله فضایل است نه رذایل. بنابر آنچه که بعضی تعریف
کرده‏اند عشق یک مرض نفسانی است که انسان را از خود بیگانه می‏سازد و یا
گفته‏اند: یک نوع هوا و هوس است که بر نفس غالب می‏شود. البته این تعاریف
قابل نقد و بررسی است

   
امّا اینکه آیا از نظر اسلام عشق ورزیدن صحیح است یا نه؟ از شرح بالا روشن
شد که عشق حقیقی و نفسانی موردتأیید اسلام، به قول نظامی گنجوی:

         عشق آیینه بلند نور          شهوت ز حساب عشق دور است    

 پس صرف محبّت به چیزی قبیح نیست؛ زیرا:   اِنَّ اللّه‏َ جمیل و یُحبّ الجمال    ؛ خداوند خودش زیباست و زیبایی را دوست دارد  و حتی در مورد خلقت انسان آمده است که:   لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم

قران و ناپلئون

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/17 9:10 صبح

ناپلئون  درسفری که به مصر داشت به کتابخانه ای رفت  و . مترجم قرآن را باز کرد و این آیه آمد: ان هذا القرآن یهدى للتى هى اءقوم و یبشر المؤ منین ( سوره اسراء آیه 9) براستى که دین قرآن هدایت مى کند بآنچه درست و محکمتر است و بر مؤ منان بشارت مى دهد
وقتى مترجم این آیه را خواند و ترجمه کرد؛ از کتابخانه بیرون آمد و شب را تا صبح بفکر این آیه بود. صبح باز به کتابخانه آمد و مترجم آیاتى دیگر از قرآن را برایش ترجمه کرد.
روز سوم هم مترجم از قرآن براى او خواند و ترجمه کرد
ناپلئون در مورد  قرآن سئوال نمود.
 گفتند : مسلمانان معتقدند که خداوند قرآن را بر پیامبر آخرالزمان محمد( صلى الله علیه و آله وسلم) نازل کرده است و تا قیامت کتاب هدایت آنان است .
ناپلئون گفت : آنچه من از این کتاب استفاده کردم اینطور احساس نمودم که
1) اگر مسلمین از دستورات جامع این کتاب استفاده کنند روى ذلت نخواهند دید.
2) تا زمانیکه قرآن بین آنها حکومت کند، مسلمانان تسلیم ما  نخواهند شد؛ مگر ما بین آنها و قرآن جدائى بیفکنیم
منبع: رهنماى سعادت جلد 2ص  478 - هماى سعادت ص 96 به نقل از کتاب یکصدموضوع پانصدداستان ، سید علی اکبر صداقت)

خداوند همه چیز می شود همه کس را

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/16 11:0 عصر

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان

اما به قدر فهم تو، کوچک می شود

و به قدر نیاز تو ، فرود می آید

و به قدر آرزوی تو، گسترده می شود

و به قدر ایمان تو ، کارگشا میشود.

یتیمان را پدر میشود و مادر

عقیمان را طفل می شود

ناامیدان را امید می شود

گمگشتگان را راه می شود

در تاریکی ماند گان را نور می شود

رزمندگان را شمشیر می شود

پیران را عصا می شود

محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را ....

به شرط اعتقاد ، به شرط پاکی دل ،


راه بهشت

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/15 5:0 عصر

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر ایندنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تامرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.

پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌

ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی باسنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"

دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."

- "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."

دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چهقدر دلتان می‌خواهد بنوشید."

- اسب و سگم هم تشنه‌اند.

نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."

مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.

مسافر گفت: " روز بخیر!"

مرد با سرش جواب داد.

- ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.

مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهیدبنوشید.

مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.

مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانیدبرگردید.

مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟

- بهشت

- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.

مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفادهنکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "

-        کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرندبهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...

بخشی از کتاب "شیطان و دوشزه پریم "

پائولو کوئیلو


آخوند در قهوه خانه

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/9 5:0 عصر

یکی ازاساتید حوزه همراه شاگردانش به قهوه خانه ای رسیدند که جمعی درآن جا می خواندند و ...

استاد به شاگردانش گفت :‌یکی برود و بگوید که این کار درست نیست و ....

برخی گفتند :‌اینها به حرف ما گوش نمی کنند

استاد گفت :‌من خودم می روم

وقتی که رسید به رئیسشان گفت : من هم می خواهم بخوانم و شما بنوازید  تعجب کرده گفتند حاج اقا !مگه شما هم بلدی ؟ گفت :‌چی فکر کردید گفتند:‌بخوان

حاج آقا شروع کرد باصدای خوش این اشعار رو که ازحضرت امیرالمومنین بود  روخواند :‌
 لااله الا الله                               حقا حقا صدقا صدقا
معبودی به حق و شایسته پرستش جز خدا نیست. این را بحق و راستی می گویم .
ان الدنیا قد غرتنا                        شغلتنا و استهوتنا
به راستی که دنیا ما را فریفت و ما را به خود سرگرم نمود و سرگشته و مدهوش گردانید
یابن الدنیا مهلا مهلا                      یابن الدنیا دقا دقا
ای فرزند دنیا آرام ،‌ ای فرزند دنیا در کار خود دقیق شو ، دقیق
یابن الدنیا جمعا جمعا                    تفنی الدنیا قرنا قرنا
ای فرزند دنیا (کردار نیک ) گردآوری کن ، گردآوردنی . دنیا سپری میشود قرن به قرن
ما من یوم یمضی عنا                        الا اوهی رکنا منا
هیچ روزی از عمر ما نمی گذرد جراینکه پایه و رکنی ازما را سست  می گرداند.
قد ضیعنا دارا تبقی                         و استوطنا دارا تفنی
ماسرای باقی را ضایع نمودیم وسرای فانی را وطن و جایگاه خویش ساختیم
لسنا ندری ما فرطنا                          فیها الا لو قد متنا
ما آنچه را که در آن کوتاهی نموده ایم نمی دانیم مگر روزی که مرگ سراغ ما بیاید. آن
جمع سرمست از لذت های دنیوی وقتی این اشعار را اززبان کیمیا اثر آن عارف
هدایتگراخوند ملا حسین همدانی (قدس سره) شنیدند به گریه در آمده وبه دست
ایشان توبه کردند ، یکی ازشاگردان میگفت :وقتی ما ازآنجا دورمیشدیم
هنورصدای گریه به گوش می رسید
قران مجید مهم ترین ویژگی رستگاران و سعادتمندان رااهمیت دادن به دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر قلمداد می کند و می فرماید : "وَ
لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ
بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ
الْمُفْلِحُونَ "
( آیه 104 سوره آل عمران )
ترجمه : باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنها همان رستگارانندمنبع : مقدمه تذکره المتقین ص 20

بازنویسی شده بااستفاده از کتاب آموزه های وحی در قصه های تربیتی .


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/4 4:41 عصر


989321gyey13hzit.gif

   بنام آنکه فکرم به منتهای جمال و کمالش نمی رسد

یا علی بن موسی الرضا! ای که حضورت در خراسان دل های مشتاق را به تپش درآورده و قلوب شیعیان را جلا و جان های شوریده را صفا میدهد!

مشهدت کعبه ی عشاق ،

حرم ات قبله زائرین ،

سقاخانه ات زمزم عارفان ،

پنجره فولادت دارالشفای دردمندان ،

و ضریح مطهرت حِصن ولایت است.

ای دستگیر همه ی عالم! مانده دلان را دریاب.

دو بال بسته عشق است و کرمت دوپای خسته و سایه حرمت

نگاهم بر توست. ای بزرگ! کاری کن... دلم پر ازغربت است ، یاری کن.

شفایم ده ، ز درد بی کسی ، درد بی ثمری ، درد نارسی

شفایم ده زین جذام دلسردی ، زخم کهنه شلاقهای نامردی

رهایم کن ازین گریه های خون آلود ، از این زمین سیاه هوای غم آلود

همیشه شوکت گلدسته های رویایت دلیلی بوده بر لطف دم مسیحایت

سراسر ، قدم در قدم ، رواق در  رواق ، سوی تو آیم بر اشتیاق

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا 




بر روی رضا شمس امامت صلوات

بر شافع ما روز قیامت صلوات

743532d7zvrepqh0.gifallah.gif743532d7zvrepqh0.gif

 

989321gyey13hzit.gif


ادعونی استجب لکم

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/4 4:31 عصر

دو خواهر که در یکی از شهرها زندگی می کردند یکی از آنها فریب خورده و به فحشاء کشیده  شد  و خواهر دیگر ازدواج نموده و همیشه به خواهر فریب خورده خود بی اعتنا بود جوانی گذشت و خواهر فریب خورده پیر و درمانده شده  و برای مخارج زندگی خود با مشکل مواجه بود .

شبی از شبهای  برفی
زمستان گرسنگی و سرما اورا وادار نمود که از خواهرش کمک بخواهد لذا به
سراغ خواهر رفت خواهر تا او را دید در را بست و به او گفت برو .....

خواهر
فریب خورده با دلی شکسته و در حالی که بیمار بود ونان و سوخت شبش را هم
نداشت به طرف خانه اش برگشت و مرتبا به خود می گفت برو ....و از کرده های
خود سخت پشیمان بود و توبه می نمود

بالاخره سرما و گرسنگی اورا از پای در اورد پس از مرگش خواب اورا دیدند که در باغی گردش می کند  پرسیدند حالت چطور است ؟ گفت : خوب ، آن شب وقتی از همه جا نومید شدم  از باری تعالی عذر و توبه را خواستم و با پشیمانی تمام استغفار نمودم که بعد از چند لحظه مرا به این باغ آوردند.

نباید از رحمت باری تعالی به هیچ وجه نومید شد چرا که خود او درقران کریم فرموده:

"ادعونی استجب لکم " مرا بخوانید تا استجابت کنم شما را

لذا از همین امروز تصمیم بگیریم  و از همه گناهان خود  در پیشگاه باری تعالی توبه نموده و همانی باشیم  که باید باشیم  و ازگناه نمودن بترسیم چرا که توفیق توبه برای هر کسی پیدا نمیشود و همیشه این فرصت  را نخواهیم داشت



اندوه

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/12/4 4:20 عصر

     یکی می پرسد اندوه تو از چیست ؟
 سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ \
برایش صادقانه
می نویسم ! برای آنکه باید باشد و نیست !!

و بدانید صــــداقــت ،
انــســانــیــت ، وفــــاداری ؛ حلقـه مفـقـود شـده ایــن روزهـــاااااا
هستن...

سقوط از سر خود خواهی

ارسال  شده توسط  قرآن و عترت در 87/8/16 9:0 عصر

آدمی بد کار به هنگام مرگ فرشته ای را دید که نزدیک در دروازه های جهنم ایستاده بود.
فرشته ای به او گفت: یک کار خوب در زندگیت انجام داده ای و همان به تو کمک خواهد کرد. خوب فکر کن چی بوده! مرد به یاد آورد که یک بار هنگامی که در جنگل مشغول رفتن بود عنکبوتی را سر راهش دید و برای آنکه آن را زیر پا له نکند مسیرش را تغییر داد. فرشته لبخند زد و تار عنکبوتی از آسمان پایین آمد و با خود مرد را به بهشت برد. عده ای از جهنمی ها نیز از فرصت استفاده کرده تا از تار بالا بیایند. اما مرد آنها را به پایین هل داد مبادا که تار پاره شود. در این لحظه تار پاره شد و مرد دوباره به جهنم سقوط کرد.
فرشته گفت: افسوس! تنها به فکر خود بودن همان یک کار خوبی را که باعث نجات تو بود ضایع کرد.


<      1   2   3   4   5   >>   >