در روایات آمده که شخصی از بنی اسرائیل بیشتر وقتهای همراه حضرت موسی علیه السلام بود و احکام فقه و مسائل تورات را از ایشان فرا می گرفت و به دیگران می رساند و تبلیغ می کرد. مدتی گذشت و حضرت موسی او را ندید. روزی جبرئیل نزد موسی بود که ناگاه میمونی (صورت برزخی آن همراه موسی علیه السلام) از پیش ایشان گذشت. جبرئیل گفت: آیا او را شناختی؟ فرمود: نه، جبرئیل گفت: این همان شخص است که احکام تورات را از تو یاد می گرفت؛ این صورت ملکوتی و باطنی اوست در عالم آخرت. حضرت موسی تعجب کرد و پرسید: چرا به این شکل در آمده؟ جبرئیل گفت: چون که هدف و نیت او از تعلیم و تعلم احکام تورات این بود که مردم او را به عنوان فقیه و دانشمند به حساب آورند، نیت خدا نبود و اخلاص نداشت، به همین دلیل شکل او در عالم آخرت مانند میمون خواهد بود. |
یکصد موضوع 500 داستان / سید علی اکبر صداقت |
28/9/86 زمان برگزاری جشنواره قرآنی می باشد
شهادت امام محمد تقی بر همه شیعیان جهان تسلیت باد
دو مرد، در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست.
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی ای که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریاچه پرتاب می کرد.
ماهیگیر با تجربه، از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی ها را از دست می دهد بسیار متعجب بود. لذا پس از مدتی از او پرسید:
- چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا چه پرت می کنی؟
- مرد جواب داد: آخر تابه ی من کوچک است!
***
گاهی ما نیز همانند این مرد، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم. چون ایمانمان ضعیف است.
ما، به مردی که تنها نیازش، تهیه یک تابه ی بزرگتر بود می خندیم، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز، آنست که ایمانمان را افزایش دهیم.
خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمی دهد.
این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل، از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کنی.
هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست.
به یاد داشته باش:
?به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است
به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است?
بنام خدا
سلام
چنانچه هسته باید نخست در دل خاک بشکافد تا راز دلش در آفتاب عریان شود. شما نیز باید رنج «شکافتن» را تجربه کنید تا به «شکفتن» در رسید.
«جبران خلیل جبران»
آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید: «تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند دوست داشته باشی؟»
آهنگر سر به زیر آورد و گفت:«وقتی که می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود اگر نه آن را کنار می گذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده اما کنار نگذار!»
التماس دعا
یا حق
روی مبل نشسته بودم. در حال خودم بودم. که دیدم پدر آمد و درست در مقابل من سجاده اش را انداخت و ایستاد و دستان خود را کنار گوش خود نهاد و بلند گفت: الله اکبر...
یک آن تمام بدنم از عظمت آن لرزید...
هیچ وقت پدر را این طور ندیده بودم. چنان این لغات را بر زبان می آورد که انگار از اعماق وجودش بود. شروع کرد. بِسـمِ الله الرَحمنِ الرَحیم... الحَمدُ لله رَبّ العالمین... الرَحمنِ الرَحیم... مالِکِ یومِ الدین... هر جمله ای که بیان می کرد. انگار روی سرم خراب می شد و مانند پتکی بر سرم فرود می آمد. یک تلنگر بود تلنگری بزرگ...
دستان خود را به آسمان برد... خدای من... در مقابل چه عظمتی قرار داشت...
در آن لحظه احساس کردم از رحمت خداوند سیراب شد. بعد از آن، از عظمت او کمرش خم شد و آرام زمزمه کرد. سُبحانَ رَبّی العَظیمَ و بِحَمده... ایستاد ولی باز تاب این همه عظمت را نداشت زانوهایش به لرزه در آمدند و به زمین خوردند. سر روی زمین نهاد و زمزمه کرد. سُبحان رَبّی الا عَلی و بِحَمدِه...
واقعا زیبا بود... تک تک لغاتی را که بر زبان می آورد برایم دنیایی بود. دنیایی که از آن خیلی دور بودم...
سر بر نهاد و نشست. صورتش خیس بود... بلند بلند شروع کرد به شهادت دادن... الحَمدُلله اشهَداَن لا اِلهَ اِلا الله وَحدَهُ لاشَریکَ لَهُ و اَشهَداَن مُحَمَدا عَبدهُ و رَسولَهُ... و بعد از آن سلام داد السَلامُ عَلَیکَ اَیُهَا النَبیُ و رَحمَة الله و بَرَکاتةُ ... السَلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِالله الصالِحین... السَلامُ عَلَیکُم و رَحمَة الله و بَرَکاتُة...
با دنیای دیگری آشنا شدم. البته به ظاهر آشنا بودم ولی...
در آخر پدر 3 بار بلند گفت: الله اکبر... الله اکبر... الله اکبر...
و باز هم دری دیگر به رویم گشوده شد...
| |
پیر ما گفت: چه ظرفی برای خودت آوردی؟ به نام خداوند رحمتگر مهربان
سوره الشرح |
بیست وسومین جشنواره قرانی دانشجویان سراسر کشور
برگزاری این مسابقات در دو بخش کتبی و شفاهی می باشد
تاریخ برگزاری اواخر آذر ماه
جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به کانون قران وعترت دانشگاه شهرکرد مراجعه نمایید
جهت تهیه منابع کتبی این مسابقات از تاریخ 14/9/86 به کانون قران و عترت مراجعه نمایید
3 /7/86 جشن میلاد امام حسن (ع)
مهمترین برنامه های این جشن : قرائت قران , تقدیر از دبیر سال گذشته,
سخنرانی , مداحی, مسابقه ی طنز گونه ی آقایان و خانم ها, گروه تئاتر مذهبی, پخش کلیپ و مسابقه ی sms و پذیرایی برنامه گردو وبادام بود.
طرح آل طه(مسئول اجرای طرح)آقای سیف الله امینی
این طرح شامل چهل حدیث بود که در روزهای 19و21 رمضان در بین دانشجویان توزیع شد و زمان برگزاری مسابقهدوشنبه 23/7/86 ساعت 10َ/5 بعد از ظهر در آمفی تئاتر فارابی دانشکده علوم بر گزار شد , در این مسابقه 82 نفر شرکت داشتند که به 29 نفر از برندگان جویزی اهدا شد .
طرح آل یاسین(مسئول اجرای طرح) ؟آقای لقمانیان
با خواندن روزی دو صفحه از قران کریم به نحوی که در یک روز در دانشگاه یک ختم قران می شود تاریخ ثبت نام از 1/7 تا4/7 واجرای آن از شنبه 7/7 بوده است.
برنامه ی ویژه ی ماه رمضان
1- جزء خوانی قران در نماز خانه خوابگاه هر روز یک ساعت قبل از افطار.
2- تفسیر سوره ی یوسف بعد از نماز صبح.
3- حفظ سوره ی حجرات (طرح حاملان وحی) با تر جمه ی مهدی الهی قمشه ای تاریخ تبلیغات 28/7 وتاریخ امتحان 2/8 اجرا شد.
4- طرح کاتبان وحی در تاریخ 27 رمضان برابر با 17/7 با حضور دانشجویان و اساتید دانشگاه اجرا شد .
5- فرستادن دانشجویان جهت شرکت در برنامه محفل انس با قران استاد طنطاوی
6- همکاری با موسسه ی فردوس جهت جمع آوری فطریه از نماز عید فطر
نشست های اعضای گروه نشریه
چاپ ویژه نامه های مختلف از جمله ویژه نامه ی اردوی قم ـ جمکران , اعضای جدید الورود, ویژه نامه ی برنامه ی بزرگداشت کربلایی کاظم کریمی ساروقی
برگزاری کلاس حفظ خواهران
دنباله کلاسهای سال گذشته و اجرای کلاسهای جدید برای جدید الورودها و کسانی که امسال به حافظان کلام وحی پیوسته اند. در روزهای شنبه.
بنام خدا
سلام
قطاری که به مقصد خدا می رفت لختی در ایستگاه دنیا توقف کردو پیامبر رو به جهانیان کرد وگفت:مقصد ما خداست .کیست که با ما سفر کند؟
در هر ایستگاه که قطار می ایستاد،کسی کم می شد ،قطار می گذشت وسبک می شد، زیراسبکبالی قانون راه خداست.
التماس دعا
یا حق