یکى از دزدان معروف بود یک شب از دیوار خانه اى بالا  رفته  روى دیوار صدای مرد عابدی که صداى آرام  قرآن خواندنش فضا را عطر آگین کرده بود را می شنود :الم یاءن للذین آمنوا تَخشع قلوبهم لذکر اللّه آیا وقت آن نرسیده که مدعیان ایمان قلبشان براى خدا نرم و آرامشود؟ یعنى تا کى قساوت قلب ، تا کى تجرى عصیان ، تا کى پشت به خدا کردن ؟ آیاوقت رو برگرداندن از گناه و رو کردن به سوى خدا نرسیده است

فضیل بن عیاض همین که این آیه را شنید، انگار مخاطب شخص او است ،  گفت : خدایا چرا چرا وقتش رسیده از دیوار پایین آمد و دزدى ، شراب ، قمار، و ....راکنار گذاشت . و تاجایی که ممکن بود  اموال مردم را به خودشان  پس داد، حقوق الهى را ادا کرد و ..... تا بجایى که بعدها یکى از بزرگان گردید، نه فقط مرد باتقوایى شد بلکه مربى و معلمى نمونه براى دیگران گردید.
(گفتارهاى معنوى ، صص 228 – 226)